تشکر با عطر ناب گلاب

ساخت وبلاگ

شنبه 28 مهر ماه

 

امروز به اتفاق سمیر در بعد از ظهر خوش نسیم یک روز پاییزی، طبق مقرر دلم، ابزار آلات لازم برای نوسازی سنگ مزار شهدا رو آماده کردیم و عازم گلزار شهدای قم شدیم. هوا خیلی خوب بود. از دفتر بنیاد شهید اجازه گرفتم و وارد محوطه شدم اما دیدم سیم سیار به مزارها نمیرسه. با هماهنگی دفتر از یه تابلو برقی که نزدیک به یکسری مزار دیگه بود برق گرفتم و خیلی جالب اینکه دقیقا کنار همون تابلو برق سه تا مزار بودن که سنگهاشون جرم افتضاحی گرفته بود. دستگاه مورد استفاده در حقیقت یچی از ابزارهاییه که تازگیها برای کارگاهم خریدم و کاملا نو نو و از جعبه بیرون نیومده بود و استارت اولین استفادش همین سنگ مزارهاست. سنباده مخصوص رو سوار پیچ دستگاه کردمو شروع کردم اما متوجه شدم جرمها به راحتی پاک نمیشه و نیاز به سنباده زبر داریم. به سمیر گفتم تو فعلا تا حد امکان مشغول سنگ اولین مزار باش تا من برم سنباده و رنگ مشکی بخرم و بیام. تا برم و بیام نزدیک به نیم ساعت طول کشید  وقتی برگشتم دیدم سمیر مهربان اولین سنگ رو با همون سنباده با وجود اینکه سنباده کاملا تمام تمام شده بود تماما سفید کرده.و بهم گفت بوی گلاب میاد بهکعد گفت چه چیز جالبی، تاریخ شهادت این شهید دقیقا روز تولد من اما ده سال قبل یعنی سال 61 بوده..

سنباده زبر رو روی دستگاه گذاشتم و لبه های اولین ینگ رو هم سفید کردم و رفتم سراغ سنگ مزار دوم. شهید محسن مریمی.. نظرم به سن و سالهاشون جلب شد.. شهدای پاسدار و همه با اختلاف کمی شهید شده بودن و سن همه 16 تا 18 ساله..

سنگ مزار شهید محسن مریمی از جنس مرمر سبز بود و جرمهای بسیار سختی گرفته بود و زحمت بیشتری می طلبید. مشغول شدم که یهو دیدم عطر خوش گلاب خاصی به مشامم خورد.. صورتمو نزدیک مزارش کردم دیدم از خود مزاره. با تعجب به سمیر گفتم تو هم بوی گلابو حس میکنی گفت آره، این در حالی بود که تا شعاع صد متری ما هیچکس نبود و هیچ مزار خیس شده ای هم نبود. بوی گلاب دقیقا از مزارها بود..

چون برای سابیدن سنگها نیاز به آب بود، ما از آب استفاده کردیم. وقتی من رفته بودم، سمیر فکر کرده بود که من خودم توی آب پاش گلاب ریخته بودم اما من هیچ گلابی توی اون نریخته بودم. 

از یه طرف برام عجیب بود از یه طرف برای دلم عادی بود.. نمیدونم این شهدای نوجوان و پاک، جواب سلاممونو دادن یا ازمون تشکر کردن..حس خیلی قشنگی بود. اولین بارمون بود که وارد گلزار شهدای قم میشدیم و اولین بارمونم بود که برای غبار روی مزار شهدا..

 

تصمیم گرفتیم هر از گاهی بریم سر مزار شهدا برای غبار روبی..

اما من علاوه بر غبار روبی، برای یک نیت دیگه هم اومده بودم. اینکه مزار شهدایی که غبار روبی کنم، به نیابت شهدای اون مزارها هم برم پیاده روی اربعین..

چراکه اگر اون شهدا و خونشون نبود، امروز امکان و امنیت  این پیاده روی های مسیر بهشت نبود..

 

 

 

از وقتی که کل وجودت فرو میریزه...
ما را در سایت از وقتی که کل وجودت فرو میریزه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zibayiemarefat بازدید : 108 تاريخ : چهارشنبه 9 آبان 1397 ساعت: 18:41